درددل های بچه گانه

درددلهای شخصی

درددل های بچه گانه

درددلهای شخصی

تف به این زندگی

سلام ...نمی دونم چی بگم فقط باید بگم تف به این زندگی و شانسه من ...شنبه مارو تقسیم کردند...منه بد شانس هم افتادم تو قرار گاه خاتم ...هنوز هیچی نشده اسلحه رو تحویلمون دادند بفرمایید بالای برجک...اینا اصلاْ آتیش گرفتن نداره اینجا آدم آتیش میگیریه که از ۶۳ نفر؛ همه جاهای دیگه افتادند فقط منو ۴ نفر دیگه اینجا افتادیم بعد وقتی بالای برجک هستیم بچه های دیگه میان مسخره بازی ....دیشب اونقدر اعصابم بهم ریخته بود که سه تا تیر گازی رو برداشتم اسلحه رو گذاشتم تو دهنم ...آخه یکی نیست بگه ای بی پدرمادرا چرا آخه اینجوری
نظرات 1 + ارسال نظر
علی سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 12:14 ب.ظ http://iranmehre.persianblog.com

سلام زیاد نگران نباش تا چشم به هم بگذاری خدمتت هم تمام شده و تازه آنوقت اوج بیچارگی فرا رسیده است!!. مواظب خودت هم باش و زیاد سخت نگیرو خوش بگذزه داداش...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد