درددل های بچه گانه

درددلهای شخصی

درددل های بچه گانه

درددلهای شخصی

بالاخره تموم شدولی...

سلامی به گرمی آبگرمکن و به نرمی رضازاده ..بالاخره این سه ماه آموزشی ما هم تموم شد ولی تازه بدبختیم شروع شده شنبه باید برم ببینم کجا تقسیم می شم دوستان دعا کنید که جایه خوبی بی افتم البته این احتمالو می دم که تابرم سریع تا ۱ ماه بفرستنم بالای برجک واسه پستبه هرحال دوست دارم قبل ازرفتم یه چندتا پست باحال واستون بزارم

 

نظرات 2 + ارسال نظر
سروش عشق سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 04:53 ب.ظ http://rainiboy.blogsky.com

امیر سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 05:00 ب.ظ http://pws.blogsky.com

شاید امروز وقتی باشه برای وداع ولمس انگشتان سرد زمین

ولی وداع با چه کسی و لمس انگشتان سرد کدامین زمین

من همون غریبه ام

که از جاده ی مه آلودی با کوله باری از غم های زیبا تو رو زیر لب زمزمه می کنه

و دیگر حسی برا ی وداع نیست....

تو با من وداع می کنی وبا او می روی

اینجاست که غمی بر کوله بار غم هایم اضافه میشه

هوا مه آلوده

زمین سرده وباز هم من مثل غریبه هستم.

غریبه ای که زندگی را برای تو می خواهد و خودش را برای مرگ

پس بزار بمیرم تا وجودم راحت و روحم آزاد شه

اما نه من نباید بمیرم

باید باشمو بمونم و زجر بکشم

اینجور برام بهتره

من دیوانه ای بودم که به تو دل بستم

و تو منو سوزوندی

شاید گذر روزها برای تو فرقی نداشته باشه

اما هر روزی که به من می گذره

جای یک زخم روی قلبم میمونه

تا کی .. تاکی!!!

این قلب لعنتی میخواد بتپه

هر روز به امید هوای آفتابی از بی خوابی بیدار میشم

اما روز به روز آسمون تیره تر میشه

تو چرا ای آسمان؟؟؟

تو چرا با من سر ناسازگاری داری

نمی دونم تو بخاطر قلب من تیره شدی یا برای عذاب من

مهم نیست اصلا مهم نیست!!!

چرا که تموم میشه؟؟

یه روز زیر باران سنگ میمیرم

و خورشید بعد رفتن من دوباره می درخشه

و آسمون آبی میشه

و من آرزوی یک روز آفتابی دیگه رو به گور می برم

به امید دیدار... !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد